بسم الله الرحمن الرحیم
شش راه کار عملی برای تقویت حضور قلب در نماز
راه کار دوم: زندگی با یاد خدا
برگرفته از کتاب پیوند جوان با نماز ـ نوشته مدیر سایت
زندگی با یاد خدا، یعنی در سراسر زندگی خود، خدا را مد نظر قرار دهیم و نهایت سعی خود را به کار گیریم تا رفتاری خداپسندانه داشته باشیم. نوع صحبت با دیگران، نوع معاشرت با والدین، کنترل نگاه، رعایت پوشش مناسب و حدود شرعی در معاشرت با نامحرم، و دیگر رفتارهای ما، باید به گونه ای باشد که نشانی از بندگی ما در محضر خدای سبحان به همراه داشته، و بتوانیم با آن رفتارها، خود را عبد مطیع او بدانیم. امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «کسی که یاد خدا را در میان غافلین فراموش نمی کند، [و در میان آن ها به گناه و معصیت نمی افتد] همانند کسی است که در میان دشمنان خدا مشغول جهاد است».[۱]
حکایت
آیت الله شیخ عبدالقائم شوشتری می فرمود:
در حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) طلبه ای را دیدم که نورانیت و معنویت ویژه ای داشت. به دنبالش راه افتادم تا این که به داخل حرم رفت. در آن جا مشغول زیارت و نماز شد، و من هم کنارش نشستم و مراقب رفتارش بودم. پس از اتمام نمازش جلو رفتم و ضمن سلام و احوال پرسی، از او پرسیدم: «این معنویت و نورانیت را از کجا آورده ای؟»
او ابتدا کتمان می کرد و مدام می گفت: «من هم مثل بقیه هستم و فرقی با دیگران ندارم.» اما اصرار مرا که دید مجبور شد حکایت خود را اینگونه تعریف کند:
در ایام جوانی، دفترچه ای داشتم که در آن، برای سخنرانی هایم، آیاتی از قرآن کریم و روایت های منتخب اهل بیت(علیهم السلام) را نوشته بودم. در یکی از روزها که به دستشویی رفتم، ناگهان دفترچه داخل دستشویی افتاد و از آنجا وارد حوضچۀ فاضلابی شد که بیرون از دستشویی بود.[۲]
با خود گفتم دیگر نمی توانم دفترچه را پیدا کنم، اما با این وجود تصمیم گرفتم درون حوضچۀ فاضلاب بروم و دفترچه را پیدا کنم.
داخل حوضچه ای که سرتاسر نجاست بود، واقعا چندش آور بود. خصوصا اینکه مدام خم می شدم و در لابه لای نجاست ها دنبال دفترچه می گشتم. خلاصه بعد از مدتی جست وجو، دفترچه را پیدا کردم و برای تطهیر، آن را از میان نجاست ها بیرون آوردم.
وقتی از میان چاه فاضلاب بیرون آمدم، حس معنوی ویژه ای به دست آوردم. احساسی که تا آن زمان، شمه ای از آن را هم نچشیده بودم.
بعد از تطهیر دفترچه، بدن خود را شستشو دادم و لباس پاکیزه ای پوشیدم. به دنبال آن، نیرویی مرا به بیرون از مدرسه می کشاند. از مدرسه بیرون رفتم و در کوچه پس کوچه های شهر راه افتادم. داخل کوچه ای رفتم و کنار در خانه ای ایستادم. در باز بود و پیرمردی درون حیاط نشسته بود. به دلم افتاد که وارد آن خانه شوم.
وقتی وارد حیاط شدم، پیرمرد با دیدن من لبخند ملیحی زد و گفت:
«بشوی اوراق اگر هم درس مایی که درس عشق در دفتر نباشد»
آن پیر سالک، استاد اخلاقم شد و به خداوند به مقامات معنوی خاصی دست پیدا کرده ام.
خدای متعال سفرۀ رحمت خود را تنها برای افراد خاص پهن نمی کند. او سفره ای به وسعت رحمت بی منتهای خود دارد که همۀ ما را به سوی خود فرا می خواند. نشستن در کنار سفرۀ رحمت الهی، مشروط به قبولی ما در آزمون بندگی است. خدای متعال به مقتضای حکمت خود، برای هر کسی آزمون ویژه ای در نظر می گیرد تا میزان بندگی خود را به نمایش بگذارد.
http://www.hamandishi-dini.ir/?p=5991