
برق تازه وارد آن منطقه شده بود.
برق کش سيم هاي برق اولين خانه را وصل کرد و چراغ را روشن کرد. شب، همه ي خانواده دور هم جمع شده بودند و از ديدن چراغ برق لذّت مي بردند.
خلاصه شب به نيمه رسيد و خوابشان گرفت. رخت خواب را پهن کردند که بخوابند اما ديدند لامپ همچنان روشن است!
هر كسي كاري مي كرد تا بتوان لامپ را خاموش كند.
چهار پايه اي زير پا گذاشتند و آن را فوت کردند اما نشد. خلاصه همه با فوت هاي خود امتحان کردند، اما لامپ بناي خاموش شدن نداشت.
تا اين که يکي از اعضاي خانواده فکر بکري کرد …
جاروب را برداشت و ضربه ي کوچکي به لامپ زد.
از خوش اقبالي اين راه به نتيجه رسيد و لامپ خاموش شد. همه با خيال راحت خوابيدند. در اين ميان کسي که لامپ را خاموش کرده بود بيش از ديگران خوشحال بود. چون به خاطر اين فکر بکرش احساس غرور و سربلندي مي کرد. :)))
http://www.hamandishi-dini.ir/?p=929